یه دوست دارم که نابیناست صادق وخوب و با خداست
تمیز و پاک مثل دریاست صاف وزلال مثل آب هاست
عاشق ابری بودن آسمونه دیدن قطرات بارونه
میدونم که دلتنگ شده خسته و دلگیر شده
میدونم میخواد نگام کنه باشوخی هاش شادم کنه
کاش میشد صدام کنه درد ودلش وخالی کنه
غم تودلش کوه شده و نمیخواد دریاش بکنه
انگار خدای مهربون بجای چشم برای اون
داده بهش یه قلب پاک ومهربون
با اینکه چشماش نمی بینه عصا به دستاش می گیره
عینک به چشماش میزنه تا کسی بهش زل نزنه
با اینکه دنیارو تیرو تار می بینه مثل ماها نمی بینه
اما دلش روشنه و پرنورترازدل های ماست
هنوز هم یار و هم زبونمه دوستش دارم یه عالمه
عاشق عینک دودیشم فدای اون عصاش بشم
کاشکی منم عصاش بودم همراه وهمدلش بودم
کاش سنگ صبورش بودم و توتنهاییش باهاش بودم
ای کاش خدا شفاش بده شفا به اون چشاش بده
دیگه سیاهی نبینه مثل ماهاخوب ببینه
دنیا براش روشن باشه روزهای خوب داشته باشه
دنیا براش روشن بشه هرگز دیگه غمگین نشه